هفته نامه "شهر امید" در سی و هفتمین شماره خود نوشت:
بازیافت امید
طرحی با جمعآوری درهای پلاستیکی بطریها و فروش آنها به واحدهای بازیافت و تهیه ویلچر برای توانیابان عزیز نیازمند شکل میگیرد.
طرح جمع آوری نوشیدنی، شامپوها، درهای پلاستیکی تیوپ کرمها، خمیردندان و… توسط نهاد مردمی «بازیافت امید» با پشتیبانی ایمان «نیلفروشزاده»، مدیر سرای محله حسنآباد زرگنده و همچنین حمایتهای «دکتر مهدی پیرهادی»، معاونت فرهنگی اجتماعی شهرداری منطقه 3، از اردیبهشت 94 پا به عرصه فعالیت گذاشت. کمپین بازیافت امید، حرکتی است مردمی و خیرخواهانه با رویکرد بهبود فرهنگ تفکیک پسماند و کمک به آنان که نیازمندند. همراه شدن با بازیافت امید بهسادگی دور نیانداختن در بطریهای پلاستیکی است.
دهم بهمن سومین همایش نهاد مردمی بازیافت امید با همت صنایع غذایی کامبیز در هتل پارسیان اوین و با حضور گروه زیادی از خیرین و فعالان کمپین بازیافت امید، نیازمندان معرفی شده به همراه خانوادههایشان، تعدادی از اعضای اتاق بازرگانی تهران و سندیکای صنایع کنسرو و گروهی از انجمنهای خیریه از جمله بنیاد معلولین فاطمه زهرا(س)، موسسات احیا و آل یاسین و سایر علاقهمندان برگزار و 50 عدد ویلچر حاصل از فروش درهای پلاستیکی جمعآوریشده به معلولین نیازمند اهدا شد.
اما جای همه شما در سومین مراسم اهدای ویلچر خالی بود. از همان دقایق اولیه شروع برنامه که 15:30 روز دهم بهمن بود شاهد حضور پرشور توانیابان همراه با خانوادههایشان بودیم. یکی از مهمانها که بهنوعی میزبان هم بود ناهید کروشانی، مدیرعامل بنیاد معلولین فاطمه زهرا(س) ایرانیان بود که با چهرهای بشاش نزدیک به در ورودی روی ویلچر نشسته بود. تقریبا همه افرادی که وارد سالن میشدند او را میشناختند سلام میکردند و با لبخند او بدرقه میشدند که دور یکی از میزها بنشینند.
بهتاش مجری برنامه از شروع اولین روزهای کار کمپین گفت و یادی از شهدای آتشنشان کرد: «هیچوقت اولینها از یاد آدم نمیروند. روزهای اولی که تازه کار را شروع کرده بودیم، با همکاری تعدادی از دوستانم چند پوستر طراحی کرده و روی در و دیوار کوچهها و خیابانهای محله نصب کردیم، همچنین این پوسترها را از طریق شبکههای اجتماعی هم بین مردم منتشر کردیم. سومین نفری که درباره این کمپین با من تماس گرفت و برای همکاری اعلام آمادگی کرد، یک آتشنشان از ایستگاه 17 بود. آتشنشانها از همان روز، شروع به جمعآوری درهای بطری کردند و هر ماه مقدار جمعآوریشده از ایستگاه را برای ما میفرستادند.».
بعد از کمی سکوت، بهتاش روند کار کمپین را اینگونه توضیح داد: «با همیاری دوستان و آشنایان، در یک ماه اول کار 1000 در بطری جمعآوری شد. طولی نکشید که مدارس منطقه از طریق پوسترهای نصب شده و تبلیغات شبکههای اجتماعی در جریان اجرای طرح قرار گرفتند و با استقبال از اجرای آن در جمعآوری درهای بطری سهیم شدند. اشتیاق و استقبال مردم و علاقه آنها به همیاری در این اقدام خیرخواهانه خیلی زود طرح را تبدیل به حرکتی فراگیر و دستاندرکاران را مجاب به توسعه بیش از پیش کرد. شرکت صنایع غذایی کامبیز هم بهعنوان حامی، به این طرح پیوست و تمام تلاش خود را برای توسعه آن به کار گرفت.
هر روز تعداد زیادی در بطری از خانهها، مدارس و رستورانهای اطراف به سرای محله ارسال میشد. تا اینکه در طول 3 ماه به اندازه خرید چند ویلچر، در بطری جمعآوری و مقدمات اولین اهدا فراهم شد. اولین جشن در تاریخ 24 شهریور با عنوان «رویش لبخند» در آمفیتئاتر سرای محله زرگنده برگزار شد و در آن 5 دستگاه ویلچر، حاصل فروش درهای جمعآوریشده و کمکهای نقدی خیّرین، به عزیزان نیازمند شناسایی شده، تقدیم شد. این جشن مقدمهای شد برای شروع کاری بزرگتر. مرحله دوم اهدا، 19 اردیبهشت امسال بود. در سری دوم ۱۵ دستگاه ویلچر خریداری و اهدا شد. روند مشارکت مردم در این طرح بینظیر بود. درحالی که سری اول حدود 800 کیلو در بطری جمع شد، این عدد در سری سوم به بیش از 35 تن رسیده و ما امروز در سومین مرحله تعداد 50 دستگاه ویلچر را به عزیزان نیازمند اهدا میکنیم.»
کلوشانی یکی از پیشکسوتان جامعه معلولین این نوع مراسمها را باعث خرسندی و ایجاد نوعی رضایت در معلولان دانست و گفت: «با ایجاد مراسمهای این چنین، این حس در افراد معلول ایجاد میشود که من هم هستم و دیده میشوم. حس ترحمی که آدمها بعد از دیدن معلولان بروز میدهند یکی از بدترین حسها است. یک نگاه به افرادی که اینجا جمع شدهاند بیاندازید. بیشترشان تحصیلکردهاند. دکتر و تکنسین و هنرمند هستند. کسانی که خودشان هم جزو خیرین بنیاد معلولین هستند. ما پاهایمان مشکل دارد، دستهایمان مشکل دارد اما مغزمان که کار میکند.» وقتی کروشانی جمله آخر را گفت همه جمعیت برایش کف زدند.
او در ادامه از نحوه همکاری با بازیافت امید گفت: «یکی از اعضای روابط عمومی بنیاد در یک سوپر مارکت این صندوقهای امید را دید و به من اطلاع داد. با شرکت کامبیز تماس گرفتیم و این شد شروع کار و تا به امروز حدود یک سال و نیم است که این همکاری ادامه دارد. ما در بطری میدهیم و در ازای آن از شرکت کامبیز ویلچر میگیریم و به خانوادههایی که به آن نیاز دارند اهدا میکنیم، خانوادههایی که خودشان هم در جمعآوری در بطری مشارکت داشتهاند و امروز 10 نفر از این بنیاد (بنیاد معلولین فاطمه زهرا(س) ایرانیان) ویلچر میگیرند.
مدیرعامل بنیاد معلولین فاطمه زهرا(س) ایرانیان، در پایان صحبتهایش از خاطرات خودش گفت، از اینکه در سهسالگی دچار فلج اطفال شده و از پدری که سعی داشته به روش خودش پاهای دخترش را به او برگرداند: «پدرم پاهایم را به رکاب دوچرخه میبست و از من میخواست که رکاب بزنم و من نمیتوانستم. پدرم هرگز قبول نکرد که من روی ویلچر بنشینم، مجبور بودم با عصا به مدرسه بروم. باور کنید ویلچر چیز بدی نیست. ویلچر گاهی عشق است. بدانید این ویلچر به ما قدرت میدهد. ویلچر به ما سرعت میدهد تا از نچنچ کردن مردم سریعتر بگذریم. ویلچر پرواز است برای ما.»
کلوشانی در پایان ابراز امیدواری کرد که حرکتهایی مانند این مراسم ادامه پیدا کند. پایان صحبتهای او باز هم با کف زدن ممتد مهمانان همراه شد. بهخصوص گروهی از زنان که آنها هم در یک گوشه از سالن روی ویلچر نشسته بودند. یکی از آنان مرضیه خلج است که 50 سال سن دارد و همراه دو دخترش به این مراسم آمده. او در نوجوانی ویلچرنشین شده. دست زدنهای او همراه با اشکی است که هر چند ثانیه یکبار چشمان او را تر میکند. اشکی که سرچشمهاش یاد پسر 21 سالهای است که به گفته خلج یاور همیشگی او و دوستان معلولش بوده و در اثر یک تصادف دیگر او را ندارد. حالا وقتی در این مراسمها شرکت میکند که عدهای خیّر سعی در کمک به معلولان دارند جای او را خالی میبیند.
زینب حبیبی، یکی دیگر از این زنها، به حرفهای کلوشانی اشاره میکند که گفت ما مغزمان کار میکند و میگوید: «من معتقدم بینشی که یک معلول به زندگی دارد خیلی از افراد سالم ندارند.» و همچنین گله میکند از مردمی که در مواجهه با معلولان مراقب رفتارشان نیستند: «چرا وقتی ما را در کوچه و خیابان روی ویلچر میبینند اولین کاری که میکنند سرشان را تکان میدهند و خدا را شکر میکنند که سالم هستند و بعد سعی میکنند اگر بشود به ما کمک کنند. البته ما خوشحالیم که آنها مشکل ما را ندارند اما نیاز به حس ترحم آنها نداریم.»
سعید، پسر دیگری که متاهل، دانشجو و بیکار است و یک دختر کوچک دارد نیز جزو لیست کسانی است که امروز ویلچر دریافت میکند. او بهصورت مادرزادی معلول بوده و حالا آمده برای گرفتن ویلچر جدید. ویلچری که سوار شده برقی است و سنگین. حدود 50 کیلوگرم وزن دارد و خودش هم حداقل 50 کیلوگرم است. به گفته خودش رد شدن از موانع برایش کار خیلی مشکلی میشود. اما ویلچر جدیدی که امروز میگیرد حدود 10 کیلوگرم وزن دارد و تا حدودی مشکلات کم میشود. خیلی خوشحال و بیصبرانه منتظر گرفتن ویلچر جدید است.
سیما آبادی یکی دیگر از زنان حاضر در مراسم است. با او نیز تماس گرفتهاند و اسمش در لیست است: «معلولیت آزاردهنده است و وقتی با بیامکاناتی همراه شود دیگر آزردگی چندین برابر میشود. یکی از دوستانی که اینجا است، تا چند ماه گذشته به دلیل نداشتن یک ویلچر ساده برای انجام کارهای شخصیاش و حمام رفتن، خودش را به موسسه نگهداری معلولین معرفی کرده بود. چرا باید یک فرد به خاطر نداشتن ویلچر مجبور باشد فشار روحی و روانی دوری از خانواده را هم متحمل شود؟ این حرف شاید گفتنش ساده باشد اما یک ویلچر، یک عصا و یک بریص(عصای پا) و حتی یک تشک ویلچر برای جلوگیری از زخم بستر میتواند زندگی یک معلول را متحول کند.